قرمز است یا آبی ات

کامی مشغول اینستاگردی بود که در یکی از صفحات روانشناسی زرد خواند: «عشقت دوست دارد تو همرنگش باشی. اگر چنین کنی قلبش به تسخیر تو درمی‌آید.»

پس با قلبی آکنده از امید از خانه برون آمد. در راه لیلی را دید بیرق سرخ در دست و ریش و سبیل بر صورت. پرسید: «نگارا، این چه صورت است و این چه حال است شما را؟»

لیلی گفت: «پرسپولیس بازی دارد و ریش چسبانده‌ام تا به استادیوم رَوم.»

پس کامی فرصت مغتنم دید و از پاپ کاتولیک‌تر شد و در دم فریاد برآورد: «پرسپولیس قهرمان می‌شه / خدا می‌دونه که حقشه / به لطف یزدان و بچه‌ها / پرسپولیس قهرمان می‌شه.»

و دم گرفت: «شیش تاییاش! شیش تاییاش!» پس لیلی گفت: «به امید پوکر قهرمانی» و شادکام برفت و کامی با خود گفت: «طرف مسخّر شد.» و به گرمابه رفت تا آماده‌ی وصال شود.

چون هفته‌ای بگذشت، کامی معشوق را دید پیراهن لاجوردی بر تن و بوق لاجوردی در دهان. کیفیت حال پرسید. لیلی گفت: «کانال‌های هواداری را گردیده‌ام و این حقیقت را فهمیده‌ام که پرسپولیس تیم حکومتی است.

پس دامن از طرفداری‌اش درکشیدم و در آسمان آبی تاج کبیر آسیا پر کشیدم.» و محکم در بوق دمید و پرده‌ی گوش کامی درید.

عاشق دلخسته لختی بیاندیشید و یک‌دفعه به تنهایی شروع کرد به تشویق ایسلندی و سپس موج مکزیکی یک‌نفره رفت و داشت در وصف دو ستاره‌ی آسیایی استقلال نغمه‌ها سر می‌داد که ناگهان لیلی بوق خویش در فرق سر کامی خرد نمود و عقبش به او کرد و برفت. کامی که گیج بود و نمی‌دانست از کجا خورده، افتان و خیزان به کوی پیر خردمند رفت.

پیر چون احوال شنید او را گفت: «اُف بر دهانت! کسی که می‌تواند تیمش را عوض کند، عشق که دیگر برایش کاری ندارد، عوضش می‌کند.

من جای لیلی بودم بوق را به جای آن که بر فرق سرت زنم…» و پیر این جای صحبت به خواب رفت. نتیجه آن که آدم تیمش را عوض نمی‌کند.

والسلام.

 

یک دیدگاه برای “قرمزت است یا آبی‌ات؟”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
مقایسه