خلاصه داستان:
Remember how I said that if some jerk caught me carrying a book with “diary” on the cover, they were gonna get the wrong idea? Well, that’s exactly what happened today.
Now that Rodrick knows I have another journal, I’d better remember to keep this one locked up. Rodrick actually got hold of my last journal … but don’t even get me started on THAT story. Even without my Rodrick problems, my summer was pretty lousy.
یادتونه بهتون گفته بودم اگر یکی از این عوضی ها من رو درحال حمل یک کتاب با اسم “دفتر خاطرات” روی جلدش ببینه ، فکر اشتباهی میکند؟ خوب ، این دقیقاً همان اتفاقیه که امروز افتاد.
حالا که رودریک می دونه که من یک ژورنال دیگری دارم ، بهتر است از این یکی خیلی خوب محافظت کنم. در واقع رودریک تونست آخرین ژورنال من را پیدا کنه و بخونه … اما اصلا نمی خوام شروع کنم اون داستان رو تعریف کنم. حتی بدون مشکلاتی که با رودریک داشتم ، تابستان من خیلی افتضاح بود.
دیگران را با نوشتن نظرات خود، برای انتخاب این محصول راهنمایی کنید.
افزودن دیدگاه جدیدمرتب سازی بر اساس: