روزی کامی و پیر خردمند در قهوه‌خانه نشسته و پس از صرف املتی خسته، قلیان همی‌کشیدند و دود همی‌دادند. چون قهوه‌خانه پر گشت، پیر به روی میز رفت و داد سخن بداد: «هر که خواهد بدو علم فلسفه و منطق و تفسیر اغراض مابعدالطبیعه‌ی ارسطو و صرف و نحو و مابقی ...

روزی لیلی و کامی بر در بوستان ساعی قرار داشتند. چون به هم رسیدند، کامی لیلی را دید برق شادی در چشمان نشسته و از غم دنیا گسسته. یکدیگر را احوال پرسیدند و دقیقه‌ای بگذشت که ناگهان برق‌ها رفت و لیلی ابرو در هم کشید. کامی برآشفت و از لیلی پرسید: «چه شد ...

همه کسانی که زبان انگلیسی را  به عنوان زبان خارجی در یک کشور غیر انگلیسی زبان  فرا می‌گیرند نیاز دارند تا خود را در معرض جملات صحیح انگلیسی قرار دهند و گرامر زبان انگلیسی و ساختار‌های مختلف در زبان انگلیسی را به درستی آموزش ببینند تا بتوانند به ...

روزی کامی نشسته بود و با خویشتن خویش جام قهرمانی یه‌قل دوقل برگزار می‌کرد که پیک مخصوص لیلی از راه رسید و نامه‌ی لیلی بدو داد. کامی نامه را بوسید و بر پیشانی و چشم نهاد و سپس بر چانه و گردن و سینه و شکم و همین‌جا متوقف شد و نامه را گشود. لیلی ...