پیدایش مکتبهای ادبی حاصل قرنها تلاش نویسندگان و شاعران و منتقدان ادبی برای نظاممند کردن و دادن چارچوب مفهومی به آندسته از آثار ادبی است که دارای ویژگیهای مشترک زیباییشناختی، سبکشناختی، مضمونی و ساختاری هستند.
آفرینش ادبی و هنری قدمتی به درازای تاریخ بشر دارد. از نقاشیهای حک شده بر دیوار غارها توسط انسان اولیه تا قصههای عامیانه و ادبیات فلولکور که تا قرنها سینه به سینه نقل میشده است همه به نوعی در زمرهی آفرینش هنری و ادبی انسانی جای میگیرند اما اگر کتابهای مقدس را در ادبیات محسوب نکنیم، آفرینش ادبیِ مکتوب تقریبا از قرنهای هشتم تا چهارم قبل از میلاد با آفرینش تراژدیها و حماسههای یونانی و رومی به قلم چهرههایی چون هومر، آیسخولوس، ائوریپیدس و سنکا آغاز میشود و این ادبیات تراژیک و حماسی را احتمالاً باید نخستین جنبش و مکتب ادبی تاریخ ادبیات جهان به حساب آورد.
ادبیات تراژیک و حماسی یونان و روم در جهانی که یکسر بر اساس قدرت خدایان تفسیر میشد بیش از هر چیز به نبرد میان انسان و تقدیری که خدایان برای او رقم میزدند میپرداخت و نیز به نقصانهای تراژیکی میپرداخت که در انسان عصر تراژدیها موجود بود و او را به سمت سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر سوق میداد. پس از این دوران کلاسیک و با ظهور مسیحیت در یونان و روم دورهها و مکتبهای ادبی مختلفی پدید آمد.
در دورهای کلاسیسیسم بر جهان ادبیات و هنر غرب حاکم شد. هنرمند کلاسیک خود را موظف میدید چه از نظر زیباییشناختی و چه از نظر ساختار و محتوا ارزشهای آثار کلاسیک را در هنرش زنده کند زیرا اصالت را به عصر کلاسیک یونان و روم و آثار تراژدینویسان کلاسیک میداد و گمان میکرد در عصر خودش این ارزشها زوال یافته و هنر عصر خودش را باید به ارزشهای دوران کلاسیک مزین کند.
این اندیشهها مکتب کلاسیسیسم را در نخستین قرنهای پس از میلاد مسیح زنده کرد و از آن پس همگام با تحولات سیاسی اجتماعی و علمی در غرب مکتبهای ادبی گوناگون از دل ادبیات مغربزمین سر برآوردند.
نئوکلاسیسیسم همان نگاهی را به کلاسیسیسم داشت که هنرمندان کلاسیسیست به هنر یونان و روم داشتند. رمانتیسیسم در اواخر قرن هجدهم تا نیمهی قرن نوزدهم ظهور کرد و انقلابی در ادبیات و هنر جهان پدید آورد.
رمانتیسیسسم واکنشی بود به صنعتی شدن اروپا و اصالت دادن بیش از حد به عقلانیت و نگاهِ یکسر علمی به جهان. رمانتیکها از این عقلانیت و علمباوری که بر اروپا حاکم شده بود ملول بودند و میخواستند با عصیان در برابر ارزشهای جهان عقلگرای اروپایی آن دوران اهمیت احساسات و توجه به طبیعت و توجه به وجوه غیرصنعتی و انسانیِ جهان را به مردمانِ دنیایی که با سرعتی دیوانهوار داشت صنعتی میشد یادآوری کنند.
با اینهمه، افراطِ رمانتیکها در احساساتگراییْ خیلی زود هنرمندانی دیگر را در گوشهگوشهی اروپا و امریکا برآشفت و مکتب رئالیسم از دل این واکنش زاده شد. هنرمند رئالیست احساساتگراییِ غلوشده در آثار رمانتیکها را برنمیتابید و بر آن بود که جهان را چنان که هست به خوانندهاش نشان دهد نه به شکل احساساتی و غلو شده. واکنشها در برابر انگارههای رئالیستی در هنر اما مکتبهای دیگری همچون، مدرنیسم، سوررئالیسم، رئالیسم جادویی، دادائیسم و پستمدرنیسم را در ادبیات جهان به منصهی ظهور رساند.
با اینهمه، اگر چه طبقهبندی آثار ادبی در قالب مکتبهای مختلف ما را به درک بهتر آنها رهنمون میشود اما مرزهای مکتبهای ادبی هرگز روشن و قطعی نبوده است و آثار زیادی در ادبیات جهان خلق شده و میشوند که همزمان به دو یا چند مکتب ادبی تعلق دارند.
در انتها باید تاکید کرد از آنجا که مکتبهای ادبی برآمده از تحولات سیاسی-اجتماعی و فرهنگی دورانهای مختلف هستند مطالعهی سیر تاریخی مکاتب ادبی در عین اینکه نوعی مطالعهی ادبی محسوب میشود در واقع مطالعهی سیر تاریخ فکر، سیاست، اجتماع و فرهنگ انسانی نیز هست.
- سفیرمدیا
- دی 7, 1401