خانه‌ای برای عشاق

کامی بر لب جوی نشسته بود و بسته‌ی اینترنت خویش صرف اینستاغرام می‌نمود.

چون علامت ذره‌بین لمس کرد و به اکسپلورر رفت، عکس‌های پیج «زندگی رویایی با مریم» را گشود و زوجی دید خندان، گربه‌ی پرشین در ویلای‌شان چرخان، که از تراس ویلا دریا را نظاره کردندی و مرزهای خوشبختی را پاره کردندی.

پست‌های مشابه را گشود؛ زوج‌هایی دید سعادتمند و خجسته و از غم دنیا گسسته که دندان لمینیت داشتندی و توی باغچه‌ی روف‌گاردن‌شان گل‌های اطلسی کاشتندی.

خودش را تصور کرد در شب جمعه‌ای رمانتیک، با رب‌دوشامبر روی کاناپه لم‌داده، و لیلی را که با لباسی مخالف شئونات برای او چای می‌آورد.

کودکان فراوان دید گرد خود، و لیلی را که نوزادی به بغل، رقص شافل می‌کرد و غم‌های کامی را باطل. پس میل به ازدواج در ضمیرش زد بالا و گفت باید ازدواج کنم همین حالا! ویتامینه‌ای حاوی موز و خرما و عسل و چهارمغز بخورد و بر آن ریشه‌ی گیاه جنسینگ مزید کرد و چون به خوبی آماده‌ی ازدواج گشت، به نزد پیر خردمند رفت تا راه ازدواج سریع و آسان را به او بنماید.

پیر چون رنگِ رخ کامی بدید، خودش قضیه را فهمید. کمی ریش و جاهای دیگر خود را خاراند و گفت: «به شرطی کمکت می‌کنم که ابتدا دنبال من بیایی.»

و کامی را به سایت مسکن محل برد و به کامی گفت: «برو داخل و بگو پنجاه میلیان دارم و مسکنی جهت رهن می‌خواهم.»

کامی این به بنگاهی بگفت. بنگاهی پاسخ داد: «چرا به اینجا آمده‌ای؟ به پت‌شاپ برو که لانه‌ی حیوانات را در آنجا فروشند!» به بنگاه دیگری رفتند.

پیر گفت: «خانه‌ای جهت خرید می‌خواهیم.»

بنگاهی پرسید: «چقدر می‌توانید هزینه کنید؟»

و پیر گفت: «یک میلیارد.»

پس بنگاهی و هرآنکس که در صحنه حضور داشت از خنده نعره‌ها بزدند و یکی از شیوخِ بی‌اختیار، از فرط خنده دستار خویش آلوده نمود.

کامی را هرآنچه ویتامینه و جنسینگ در رگ بود پرید و در راه بازگشت، به هر دختری که رسیدی جیغ کشیدی و چون اسب سرکش رمیدی.

فی‌الفور به اینستاغرام رفت و تمام اپیاجِ (جمع پیج) کایلی جنر و صدف طاهریان و فیتنس گرلز را آنفالو نمود و طریق صحرا پیش گرفت و به زهد و پارسایی پرداخت.

نتیجه آنکه بسته‌ی اینترنت خویش با اکسپلورر هدر ننمایید.

والسلام.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
مقایسه